داستان کرونائی (2)

صحنه هائی از یک ازدواج در آغاز بهاری که عید ندارد
-کامران پژو را تو پارکینگ جا به جا کردی؟
-آره..
-دیدی چقدر راحت بود. تو که دنا به اون گندگی را جا به جا می کنی، پژو 206 به این کوچکی که چیزی نیست.
-آره. فقط دنارو را باید یک کمی بیشتر گاز داد .
-هیچ احتیاجی به گاز دادن نیست. تو اصلا زیادی گاز می دی. بلد نیستی. پدر ماشین های قبلی را هم تو در آوردی.
-تهمت نزن شب عیدی.
-تهمت نزن. منو ببین زن کی شدم، ولله!.
-خوب می رفتی زن یک مکانیک می شدی که بلد باشه درست گاز بده.
-تو هم به آن مادر عفریته ات می گفتی بره از دهات یک زن خل و چل برات بگیره که به جای ماشین سوار الاغ بشه.
-اشتباه کردم ازش نخواستم این لطف را به من بکنه. تازه الاغ سواری چه عیبی داره؟. پشگل الاغ الان برای درمان کرونا قیمت زعفران پیدا کرده. الاغ هم تو موجودات شفابخش جایگاه رفیعی پیدا کرده. مگه همین پروفسور دکتر مهندس بالا سرمان نیس که ملیحه خانم میگفت خر خریده تو باغ مردآباد بسته که با کمیابی پشگل مبارزه کنه؟
-برای مردم حرف در نیار. او هزار جور مسئولیت علمی و اداری داره. آدم معتبریه. حالا داری به الاغ وصلش می کنی؟
-عین حقیقته. خدا به سر شاهده اگه دروغ بگم. خودش پریشب تو راه پله که دیدمش می گفت باید به اصل برگشت.
-به خریت. مثل خود تو.
-آره والاه! وای که بمیرم برای اون بانوی خر سواری که نصیبم نشد!. اون وقت خدا این خانم مهندسو سر راه من بخت برگشته قرار داد.
-تو هم انصافاً با این طرز تفکر لایق همان پشگل الاغی.
-بگو عنبر نسا. تو سر مال نزن. یک کمی تو توصیف محصولات طبیعی ذوق هنری داشته باش، مهندس عامی.
-ور زیادی بزنی جد و آبادت را می گم.
-بگو. پس چرا نمی گی؟
-بگم که بعد بری پیش آن خواهر همه کاره ات بگی زن من فحش و بد و بیراه می گه فرهنگ نداره.
-خوب مگر دروغ می گم. تو در اعماق وجودت عامی هستی. حسود و بد بین هستی. انگار همه مردم دنیا ارث پدرت را خورده ن.
-احتیاج نیست کسی ارث پدرم را بخوره. همین که جوانی ام را به پات دادم بس نیست؟ از این ثروتی بالاتر بود؟
-پس من که مثل پیرمردها شدم، کچل و بی ریخت شدم حساب نیست.
-تو که از اولش هم بی ریخت بودی.
-خیلی ممنون. دست شما درد نکند.
-چند دفعه بهت گفتم اینقدر موهایت را نریز توی پیشانیت. صورتت بی ریخت می شود.
-آن موقع ها اینجور مد بود. یاغی و سرکش بودیم.
-ولی اگر می خواستی، اگر برای حرف من ارزش قائل بودی لج نمی کردی موهات را بیشتر بیاری توی پیشانیت.
-حالا داری غصه چی را می خوری. تو توی این کله مو نشان بده. من نوکرتم هر جور خواستی درستش می کنم.
-احتیاج نیست. اگر نوکر منی بلند شو برو آب آن انارهائی را که دارند تو یخچال می گندند بگیر.
-برای فشارت بد نباشه. آب انار فشارو پائین میاره.
-پریروز که خوردم مشکلی پیش نیامد. اتفاقا تو این نگرانی های کرونا احساس یک جور سبکی و راحتی می کنم.
-پس اون پیش بندو بده شروع کنم.
-چاقو بزرگه را هم بردار و انارها را درست از وسط و به قاعده ببر که موقع آب گرفتن حرام نشن. ضمناً احتیاط کن چاقو خیلی تیزه، دستت را خدای نکرده نبره. جعفرآقا که یادته؟
-ای به چشم عزیزم. مواظبم.
-الهی موش بخورد اون زبانتو.
-بذار اول دستامو خوب بشورم و الکل بزنم رعایت بهداشت را کرده باشم، خدای نکرده کرونا نریزه تو آب انار.
-اون الکله را که بوی نفت می ده و معلوم نیست از چی درست کردن نزنی ها.
-چاره ندارم. از الکل اصلیه زیاد نمونده.
-پس چه خاکی به سر بریزیم. نه الکل گیر میاد، نه ماسک…
-نه دل خوش.
-اینم شد مملکت. پس دولت دارد چه غلطی می کنه؟
-چرتکه دستش گرفته حساب مرگ و میرا را می رسه و به ما هم می گه از خونه در نیاین حواسم پرت بشه اشتباهی حساب کنم.
-باید فکری کرد. اینجوری نمی شه ادامه داد.
-خودمان باید دست به کار بشیم.
-که چی بشه؟
-الکل درست می کنم. با کشمش ملایر و منت این ناکسای متقلب را نمی کشم.
-حالا هول نکن. آب انار چی شد؟ میگم آب انار چی شد؟ وای چرا داری می خندی؟ صداتو بیار پائین. همسایه ها می شنفن فکر می کنن دیوانه شدی. نکنه داری منو مسخره می کنی؟
-باشه. آآآ. داروی شفابخش که فقط پشگل نیس. یک آقائی تو اینستا پست گذاشته و خیلی جدی و با دلایل علمی میگه برای پاک کردن ریه و بیرون راندن کرونا باید با صدای بلند خندید و طوفان خنده راه انداخت.
-منکه بیشتر از چهل ساله که دارم به اوضاع می خندم چیزی خوب نشده هیچ، بدتر هم شده.
-چون چشم بصیرت نداری.
-لودگی چشم بصیرت می خواد؟
-همین خنده هاست که ملت را نگه داشته. واِلا اون یکی دو سال اول دق می کردیم.
-خب بسه دیگه. اون لورل و هاردی را بذار دلمون باز شه.
-چه کچ سلیقه!. بگو وودی آلن بزاریم که به این اوضاع چپ اندر قیچی جفنگ ابزود بیشتر می خوره.
-به حد کافی فلسفه بازی شنیده ام. می گم لورل هاردی بذار.
-نمی ذارم.
-تو گور بابات می خندی روشنفکر قلابی.
-عامی!
-بذار این قرنطینه تمام بشه. تکلیفم را با تو روشن می کنم.
-خوب چرا معطلی همین حالا روشن کن.
-قپی نیا. خودت خوب می دونی که دادگستری از ترس کرونا تعطلیه.
-خوب برو ویلای شمال. یه مدتی قیا فۀ نحس منو نبین.
-خودت که خبر داری مازندرانی ها جاده را بستن. میگن تهرانی بیاد می زنیم. فکر می کنن ما فقط کرونا داریم خودشان پاکن. حالا می خواهی منو بفرستی وسط آتش به اختیار؟ به قول شهاب حسینی روغن ریخته را داری نذر امامزاده می کنی، آقا جان؟
-اسم این یارو را نیار کهیر می زنم. دیدی به مسعود کیمیائی چه ها که نگفت.
-حرف حق تلخه؟
-سزاوار نبود با مرد جیگر داری مثل مسعود اینجوری طرف شدن.
-خوب اگر جیگر داره بره راه شمال باز کنه.
-قاطی نکن. بی ربط نگو. هنرمند مگه رستمه که به جنگ دیو سفید بره. هر چیزی به جای خودش.
حالا نه لورل هاردی.نه وودی آلن. بیا اجاره نشین ها را تماشا کنیم. نورائی یه پست گذاشته ازش تعریف کرده گفته بد نیست تو عید در ایام قرنطینۀ خانگی تماشا کنید کیفشو ببرید. صبر کن برات بخوانم. اینجاس:” اجاره نشین ها چالاک و سرزنده ودلنشین است؛ فضا و رنگ و بوی ایرانی اصیلی دارد، و طنزجذابش به نرمی در همه جای آن پخش شده. این فیلم تمثیل جامعه ای ست که آدمها و طبقات مختلفش با در ماندن از توافق برای تعمیر و اصلاح خرابی ها ی محل زندگی شان، سر انجام آن را، به خصوص به تحریک دلال های سودجو، به ویرانی کامل می کشانند. اندرزهای مادر فیلم هم، که مظهر روان نگران و روح اخلاقی خانواده است، در نهایت گوش شنوا پیدا نمی کند. فیلم با تصویرهایی از شهر بزرگ آغاز می شود تا به یاد داشته باشیم که ماجرای این کمدی-درام خانوادگی می تواند برای همۀ ما در موقعیت های مشابه اتفاق بیفتد. عصارۀ پیام آرام فیلم به عنوان یک نقد اجتماعی را از زبان مهندس- رضا رویگری- می شنویم که می گوید: “اگر خانه تعمیر می شد، به این روز نمی افتادیم”.
-جالبه. این حرف آخرش که می گه اگر تعمیر می کردیم به این روز نمی افتادیم. خیلی معنا توشه. این جر و بحث های بی فایدۀ ما هم آخر و عاقبتش همینه. هنرمند واقعی تو اثرش هزار چیز نهفته داره مثل….
-مثل چی؟
-مثل…. مثل…… مثل انار.
-سهراب هم می گه کاش دانه های دل مردم مثل دانه های انار پیدا بود. وای پس آب انار چی شد؟
-الان می گیریم عزیزدل بد اخلاقم. نگاه کن. یک، دو، سه. به مبارکی یک استکان فعلا آماده شد. بفرما.
-استکان و دستگاه و دستها و پیش بندت را الکل زدی؟
-بله که زدم. جان کامی مگه دروغ تا حالا از من شنیدی؟
-دروغ که نه. اما…
-بگیر بخور ناز نکن با اون لپای قشنگت که عین رنگ انار سرخ شده. دل می بری ها!.
-بیا کنارم بنشین. بعد از مدتها بغلم کن.
-اومدم. خدا کنه این قرنطنیه زیادتر طول بکشه تا فرصتی پیدا کنیم برای انجام کارهای عقب افتاده.
-دست و لبت را با صابون مایع خوب بشور. چراغ را هم خاموش کن.بعدش بذار.
-چی رو بذارم عزیزم؟
-اجاره نشین ها رو.